کد مطلب: 24957 تعداد بازدید: ۴۶۰

اثر زیارت امام رضا (علیه السلام)

دوشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۷

 

شهید دستغیب در کتاب داستانهای شگفت انگیز ص 165نقل میکند:

حیدر آقا تهرانی گفت: در چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرت امام رضا علیه السلام مشرف بودم . پیرمردی را که از پیری خمیده و موی سر و صورتش سفید شده و ابروهایش بر چشمانش ریخته بود را دیدم؛ حضور قلب و خشوعش مرا متوجه او ساخت.

وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است؛ او را در بلند شدن یاری کردم و آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش برسانم.

ـ گفت: حجرهام در مدرسه خیرات خان است.

او را تا منزل همراهی کردم و سخت مورد علاقهام شد؛ به طوری که همه روزه میرفتم و او را در کارهایش یاری میدادم . روزی نام و محل و حالاتش را پرسیدم.

گفت: نامم ابراهیم است و اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب میدانم. ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا علیه السلام مشرف میشوم و مدتی توقف کرده و باز به عراق باز میگردم.

در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود، دو مرتبه پیاده مشرف شدهام . در مرتبه اول سه نفر جوان، که با من همسن بودند و رفاقت و صداقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم، مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و این که نمیتوانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند.

هنگام وداع با من گریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول توست و پیاده و به زحمت میروی؛ پس حتماً مورد نظر واقع میشوی؛ حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام نموده و در آن محل شریف یادی از ما بنمایی.

پس آنها را وداع نموده، به سمت مشهد حرکت کردم . پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی شدید به حرم مطهر مشرف شدم . پس از زیارت، در گوشهای از حرم افتادم و حالت از خود بیخودی و بیخبری به من عارض شد؛ در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه السلام به دست مبارکشان رقعهای میدادند و چون به من رسیدند، چهار رقعه به من مرحمت فرمودند.

ـ پرسیدم چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟

ـ حضرت فرمودند: یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت!

ـ عرض کردم این کار، مناسب حضرت نیست خوب است به دیگری امر فرمایید تا این رقعهها را تقسیم کند.

ـ حضرت فرمودند: این جمعیت همه به امید من آمدهاند و خودم باید به آنها برسم.

پس از آن یکی از رقعهها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته بود:

«برائة من النار و امان من الحساب و دخول فی الجنه و انا بن رسول الله صلی الله علیه و آله» ؛ خلاصی از آتش جهنم و ایمنی از حساب و داخل شدن در بهشتف منم فرزند رسول خدا.

 

منبع:

داستان های شگفت انگیز، شهید دستغیب، ص 165.

    2